نظریه محرومیت نسبی ناظر به محرومیت از چیزی است که شخص باور و اعتقاد دارد استحقاق آن را دارا می باشد و عمدتا معطوف به افراد ناراضی و ناخشنودی است که به هنگام مقایسه وضعیت خود با دیگران در می یابند که ازآنچه استحقاقش را دارند، کمتر دریافت کرده اند.
اساس بحث تئوری محرومیت نسبی، استوار است بر مفهومِ مقایسه های اجتماعی. محرومیت نسبی به استنباط افراد از موقعیت و شرایط شان بستگی دارد و این استنباط به نحو بسیار شدیدی مرتبط است با مقایسه های اجتماعی افراد.
بنابراین محرومیت نسبی یک احساس نارضایتی روانی است که حاصل اختلاف تصور ذهنی افراد از وضع مطلوب و امکان دسترسی به آن است.
اگر شخص خودش را با دیگری مقایسه کند، در صورت تفاوت در سطح محرومیت شان، شخص احساس ذهنی متناقض در ارزیابی از موقعیت دیگری تجربه میکند، اگر مقایسه با فردی محروم انجام شود، حالت به وجود آمده، محرومیت نسبی نامیده می شود.
اگر تمایل دارید بیشتر با نظریه محرومیت نسبی و تاثیرات آن در جامعه آشنا شوید همراهی با نیکلاس نیکل در مطالعه این کتاب به شما کمک میکند.weiterlesen